چهار شنبه روز واقعا خوبی بود و وحشتناک خوش گذشت.ظهر که هنوز داشتیم با بچه ها می خندیدیم, دیدم بابام اومد.خدافظی کردم و راه افتادم طرف ماشین که باد و خاک شدیدی شد به حدی که نتونستم خودم رو کنترل کنم.از پشت افتادم رو زمین.چشم هام رو که باز کردم دنیا تار شده بود.حتی تو اون لحظه هم نگران این بودم که چه بد شد جلو بقیه افتادم زمین.که دیدم نمی تونم از جام تکون بخورم.داشتم فکر می کردم که یعنی چه اتفاقی برام افتاده که مزه ی خون رو تو دهنم حس کردم. همه اومده بودن بالا سرم.هر کی یه چیزی می گفت...کم کم داشتم می مردم.
از خواب که پریدم گوشام داشت از شدت ترس آتیش می گرفت.
بعد از دو روز هنوز مزه ی خون رو تو دهنم حس می کنم.مردن واقعا دردناکه!
پ.ن:کیانای عزیزم متاسفم که چیزی بهتر از این نتونستم بنویسم.
آخییییییی خدایی مردن سخته ....اونم توو خاب
وای خداااااا
مرسی عزیزم....نمیدونم چی بگم
خیلی دوست دارممممم
سلام.خوشحالم که نظرت در مورد بستن وبلاگت عوض شده....
وای از ارتفاع افتادن تو خواب هم خیلی بده . . .
ژانر:
نویسنده های وبلاگی که میگن دیگه نمی نویسیم, بعد می بینی که دوباره ...
slm.are khob mordan kheili sakhte.khub shod namordin age mimordin kia ham ... x_x :((
سلام نعیمه جان
اره مردن تو خواب خیلی بده تجربشو داشتم وقتی بیدار میشی بی حس میوفتی رو تخت
خوب نشوتی من هم گاهی مرگ رو حس می کنم اما ازش نمی ترسم
راستی به روزم ها
سلام
اسم من هم نعیمه هست...
دوست داشتی یه سر به وبم بزن.
بای
نعیمه جون من شاکیم
چرا فقط جواب کیانا رو دادی آخه هان؟حسودیم شد خب
سلام نعیمه ی عزیز
به روزم ریو کوآلا خوشحال میشسم سر بزنی
سلااااااااام تولدمه میای؟
سلام تا حالا اینو تجربه نکردم
ولی خواب مردن عزیزانمو زیاد دیدم
و واقعا دردناک بود
خیلی
الهی دیگه تکرار نشه برات
تو چرا آپ نمیشی آخه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من به روزم هاااااااا
نعیمه جان ، روزت مبارک.
ممنون آلن جان.